يك لحظه بيشتر از دنيا نمانده است كه تو را مي بينم، و در همين يك لحظه مي خواهم كه نگاهت كنم، به ارادتت شوم، سلامت كنم و عاشقت شوم.
يك لحظه بيشتر نيست و خدا مي خواهد صور را به اسرافيل بدهد و شايد بايد اين يك لحظه را، چشمانم نگاهش را به خدا بدهد تا در التماسش، خدا يك لحظه ديگر به زمان ببخشد و اگر اين گونه باشد براي جبران لحظه اي كه رفته، لحظه ديگري از خدا مي خواهم و اين گونه است كه تا آخر دنياي خدا، چشم در چشمش مي مانم. همين يك لحظه نگاهت مي كنم. در صور مي دمد و براي اصول دينم، ديگر چيزي جز نگاه تو يادم نمي آيد.
يك لحظه بيشتر نيست و خدا مي خواهد صور را به اسرافيل بدهد و شايد بايد اين يك لحظه را، چشمانم نگاهش را به خدا بدهد تا در التماسش، خدا يك لحظه ديگر به زمان ببخشد و اگر اين گونه باشد براي جبران لحظه اي كه رفته، لحظه ديگري از خدا مي خواهم و اين گونه است كه تا آخر دنياي خدا، چشم در چشمش مي مانم. همين يك لحظه نگاهت مي كنم. در صور مي دمد و براي اصول دينم، ديگر چيزي جز نگاه تو يادم نمي آيد.
2 Comments:
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی...
و در همین یک نگاه،نگاه تمام کسانی که با آنها زیستی خانه کرده است...تمامی آنانی که تو را عاشق بوده اند و تو آنها را عاشق بوده ای...پس نگاه کن
Post a Comment
<< Home