آيه هاي ترديد

اين ها نه زخم هايي است كه در زندگي، در انزوا، مثل خوره ذره ذره روح آدم را مي خورند و مي تراشند، و نه حرف هايي است كه آدم به سايه اش مي گويد تا خودش را به او معرفي كند. بلكه حرف هاي سايه اي است با خودش؛ سايه اي كه آدمش رفته، نيست ديگر.

My Photo
Name:

"All my life I've been harassed by questions: Why is something this way and not another? How do you account for that? This rage to understand, to fill in the blanks, only makes life more banal. If we could only find the courage to leave our destiny to chance, to accept the fundamental mystery of our lives, then we might be closer to the sort of happiness that comes with innocence."

20090322

يك لحظه بيشتر از دنيا نمانده است كه تو را مي بينم، و در همين يك لحظه مي خواهم كه نگاهت كنم، به ارادتت شوم، سلامت كنم و عاشقت شوم.
يك لحظه بيشتر نيست و خدا مي خواهد صور را به اسرافيل بدهد و شايد بايد اين يك لحظه را، چشمانم نگاهش را به خدا بدهد تا در التماسش، خدا يك لحظه ديگر به زمان ببخشد و اگر اين گونه باشد براي جبران لحظه اي كه رفته، لحظه ديگري از خدا مي خواهم و اين گونه است كه تا آخر دنياي خدا، چشم در چشمش مي مانم. همين يك لحظه نگاهت مي كنم. در صور مي دمد و براي اصول دينم، ديگر چيزي جز نگاه تو يادم نمي آيد.

2 Comments:

Anonymous شیما said...

در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی...

Sun Mar 29, 12:06:00 PM GMT  
Anonymous ...بانو said...

و در همین یک نگاه،نگاه تمام کسانی که با آنها زیستی خانه کرده است...تمامی آنانی که تو را عاشق بوده اند و تو آنها را عاشق بوده ای...پس نگاه کن

Wed Apr 01, 06:05:00 PM GMT  

Post a Comment

<< Home