باد خوابش نمیبُرد:
درها را به هم کوبید
شیشه ها را شکست
خاک را رُفت
... باد خوابش نمیبُرد:
درختها را انداخت
دیوارها را ریخت
و لباس از تن دختران باکره ربود
باد خوابش نمیبُرد:
به بستر رفت
و با انسان
هم بستر شد:
چیزی درون انسان نطفه بست
بالا آمد
تا قلبش
تا گلویش ...
درد،
زاده شد.
باد همچنان خوابش نمیبُرد ...
درها را به هم کوبید
شیشه ها را شکست
خاک را رُفت
... باد خوابش نمیبُرد:
درختها را انداخت
دیوارها را ریخت
و لباس از تن دختران باکره ربود
باد خوابش نمیبُرد:
به بستر رفت
و با انسان
هم بستر شد:
چیزی درون انسان نطفه بست
بالا آمد
تا قلبش
تا گلویش ...
درد،
زاده شد.
باد همچنان خوابش نمیبُرد ...
2 Comments:
باد که می آید
خاک نشسته برصندلی بلند می شود
می چرخد در اتاق
دراز می کشد کنار زن .
فکر می کند
به روزهایی که لب داشت ...
Podria encontrar algun traductor?
Post a Comment
<< Home