باور كنيد
اين ترن به آخرين ايستگاه نرسيده از ريل خارج مي شود
و ما مسافران اقيانوسي كه
به ميهماني كوسه ها ختم مي شود.
هميشه نگران بوديم، نگران
مباد بادي از آن طرف ها
نسلي را به دريا بريزد و همه را ميهمان كوسه ها كند
و هي اتفاق بيفتد
و اتفاق هي از دست هاي مان بيفتد.
پسرها رفتند رفتند.
دخترها رفتند كولي شدند.
كولي ها وحشي شدند رفتند.
و مادربزرگ
ابر شد و آن قدر باريد تا خودش را تمام كرد.
تكه هاي مرا باد برد
و آن قدر تلخ شدم و زخمي شدم و تخس
كه نفرين پيرزن هي بيخ گوش ام تكرار شد:
خير نبيني! اين حرف هاي نحس را از كجا آورده اي؟
باور كنيد
ديوانه هاي اين آبادي از ته سيگارهاي ميدان انقلاب بيشتراند.
و همه تنها تنها تنها
و همه جدا جدا جدا
و پاره هاي يك ترن
كه لابه لاي جلبك ها دفن شدند.
نگران ام.
مي ترسم از خون ماه تغذيه كنيم.
آن قدر كه نفريني گلوگير ماه بانوي مان شود
با آن چشم هاي نازاش
با آن حرف هاي نازاش
با آن دست هاي نازك نازاش
با آن سادگي هاي اش
با آن...
لب ام مچاله ي طنزي كثيف مي شود
و ساعت
تيك مي كند و تاك مي كند و تاك مي كند و تيك مي كند
و سعي مي كنم رعشه ي شانه هاي سماور را آرام كنم.
باور كنيد
اين جا محله ي برو بياست
و ما مسافران ترني كه يك روز از ريل خارج مي شود.
هنوز عقل ام را از دست نداده ام
باور كنيد.
لينك دانلود فايل صوتي اين متن (download)
اين ترن به آخرين ايستگاه نرسيده از ريل خارج مي شود
و ما مسافران اقيانوسي كه
به ميهماني كوسه ها ختم مي شود.
هميشه نگران بوديم، نگران
مباد بادي از آن طرف ها
نسلي را به دريا بريزد و همه را ميهمان كوسه ها كند
و هي اتفاق بيفتد
و اتفاق هي از دست هاي مان بيفتد.
پسرها رفتند رفتند.
دخترها رفتند كولي شدند.
كولي ها وحشي شدند رفتند.
و مادربزرگ
ابر شد و آن قدر باريد تا خودش را تمام كرد.
تكه هاي مرا باد برد
و آن قدر تلخ شدم و زخمي شدم و تخس
كه نفرين پيرزن هي بيخ گوش ام تكرار شد:
خير نبيني! اين حرف هاي نحس را از كجا آورده اي؟
باور كنيد
ديوانه هاي اين آبادي از ته سيگارهاي ميدان انقلاب بيشتراند.
و همه تنها تنها تنها
و همه جدا جدا جدا
و پاره هاي يك ترن
كه لابه لاي جلبك ها دفن شدند.
نگران ام.
مي ترسم از خون ماه تغذيه كنيم.
آن قدر كه نفريني گلوگير ماه بانوي مان شود
با آن چشم هاي نازاش
با آن حرف هاي نازاش
با آن دست هاي نازك نازاش
با آن سادگي هاي اش
با آن...
لب ام مچاله ي طنزي كثيف مي شود
و ساعت
تيك مي كند و تاك مي كند و تاك مي كند و تيك مي كند
و سعي مي كنم رعشه ي شانه هاي سماور را آرام كنم.
باور كنيد
اين جا محله ي برو بياست
و ما مسافران ترني كه يك روز از ريل خارج مي شود.
هنوز عقل ام را از دست نداده ام
باور كنيد.
لينك دانلود فايل صوتي اين متن (download)
3 Comments:
az reil kharej mishi ba nefrine mah va jolbak ha ehate mishi ama baz ham dasthaye nazoke banooye to pishaniyat ra navazesh mikonad
Your light fills my darkest world
And I can see the miracle
That keeps me from falling
با صدای تو خوب بود. :)
Post a Comment
<< Home