با آيه هاي مرگ
چنان نفس می کشم
که گویی همه واژه هایم
در سرزمینی دور
می گذرند...
در آنجا
سايه هاي ترديد
به سنگيني شب
بر شانه هاي خاليم
تكيه داده اند و
باجشان را مي ستانند
نمي توانم
فرق بين آنچه را كه واقعيت است و
آنچه را كه رويا،
بيان كنم.
اما اين به معني كتمان حقيقت نيست!
چنان نفس می کشم
که گویی همه واژه هایم
در سرزمینی دور
می گذرند...
در آنجا
سايه هاي ترديد
به سنگيني شب
بر شانه هاي خاليم
تكيه داده اند و
باجشان را مي ستانند
نمي توانم
فرق بين آنچه را كه واقعيت است و
آنچه را كه رويا،
بيان كنم.
اما اين به معني كتمان حقيقت نيست!
3 Comments:
چه فرقي مي كند وقتي تلخ است لابه لاي تمام هياهوي بودن خودش يا سايه ها كتمانش كنيم !
سلام
همشهری بدون که همه ما همیشه حقیقت را کتمان میکنیم من . تو.او . ما . شما و ایشان با کتمان حقیقت خود را فراموش میکنیم و همه آنهایی که مارا دوست دارند .
I agree with you.
I leave and I am very far from you (phisical and culturaly talking)... but I always be happy to found that human beings anywhere share things and thinks.
Salute,
Natalia
(argentina)
Post a Comment
<< Home