مي روي اما نه آن قدر زود كه چيزي از زندگي برايم مانده باشد
نه آن قدر تند كه چادرت را ميان اين همه مدرك جرم گم كني
و نه آن قدر دير كه ... هي هي هي كوتاه بيا مرد.
مي روي اما
روي پيشاني ام آن قدر بلند مي شود مثل ساحل
كه مي تواني رويش قدم بزني، و كف پاهايت كه رد مي گذارند
در اين مساحت مطلوب.
بردار، چادرت را مي گويم و برقص با "ودكا"
تا پشت پا بخوري و روي كاناپه بيفتي توي بفلم.
"نمي دونم تو صدام چي ديد كه آهسته شكست
تو چشام خيره شد و اشكاش و پاك كرد و نشست"
بردار، چادرت را مي گويم و بگذار تا در تو حل شوم، اما عشق
توي رخت خواب اتفاق نمي افتد.
عشق آلزايمر است، فلج مي كند، چيزي مثل قطع نخاع
مثل اين كه يخ خالي كرده باشند توي تن لخت جهان.
عشق مغزت را آن قدر كوچك مي كند
نه آن قدر تند كه چادرت را ميان اين همه مدرك جرم گم كني
و نه آن قدر دير كه ... هي هي هي كوتاه بيا مرد.
مي روي اما
روي پيشاني ام آن قدر بلند مي شود مثل ساحل
كه مي تواني رويش قدم بزني، و كف پاهايت كه رد مي گذارند
در اين مساحت مطلوب.
بردار، چادرت را مي گويم و برقص با "ودكا"
تا پشت پا بخوري و روي كاناپه بيفتي توي بفلم.
"نمي دونم تو صدام چي ديد كه آهسته شكست
تو چشام خيره شد و اشكاش و پاك كرد و نشست"
بردار، چادرت را مي گويم و بگذار تا در تو حل شوم، اما عشق
توي رخت خواب اتفاق نمي افتد.
عشق آلزايمر است، فلج مي كند، چيزي مثل قطع نخاع
مثل اين كه يخ خالي كرده باشند توي تن لخت جهان.
عشق مغزت را آن قدر كوچك مي كند
كه مدام حماقت از بيخ گوش ات رد مي شود.
مي روي اما، نه قبل از آن كه من را توي دره انداخته باشي.
مي روي اما، پاي رفتن شوخي نيست، عفوني مي شود، فلج،
مي روي اما، نه قبل از آن كه من را توي دره انداخته باشي.
مي روي اما، پاي رفتن شوخي نيست، عفوني مي شود، فلج،
چيزي مثل قطع نخاع
مثل اين كه استخوان هايت را توي شومينه ريخته باشند.
مي روي اما، نه آن قدر زود كه چيزي از زندگي برايم مانده باشد
و نه قبل از آن كه من به ته دره رسيده باشم.
لطفا موسيقي
"نيمه گم شده من دلم و به صخره بسته
زانوام دارن مي لرزن پاي رفتنم شكسته"
بردار، چادرت را مي گويم
و برقص با "ودكا" ...
مثل اين كه استخوان هايت را توي شومينه ريخته باشند.
مي روي اما، نه آن قدر زود كه چيزي از زندگي برايم مانده باشد
و نه قبل از آن كه من به ته دره رسيده باشم.
لطفا موسيقي
"نيمه گم شده من دلم و به صخره بسته
زانوام دارن مي لرزن پاي رفتنم شكسته"
بردار، چادرت را مي گويم
و برقص با "ودكا" ...