آيه هاي ترديد

اين ها نه زخم هايي است كه در زندگي، در انزوا، مثل خوره ذره ذره روح آدم را مي خورند و مي تراشند، و نه حرف هايي است كه آدم به سايه اش مي گويد تا خودش را به او معرفي كند. بلكه حرف هاي سايه اي است با خودش؛ سايه اي كه آدمش رفته، نيست ديگر.

My Photo
Name:

"All my life I've been harassed by questions: Why is something this way and not another? How do you account for that? This rage to understand, to fill in the blanks, only makes life more banal. If we could only find the courage to leave our destiny to chance, to accept the fundamental mystery of our lives, then we might be closer to the sort of happiness that comes with innocence."

20080626

با آيه هاي مرگ
چنان نفس می کشم
که گویی همه واژه هایم
در سرزمینی دور
می گذرند...

در آنجا
سايه هاي ترديد
به سنگيني شب
بر شانه هاي خاليم
تكيه داده اند و
باجشان را مي ستانند

نمي توانم
فرق بين آنچه را كه واقعيت است و
آنچه را كه رويا،
بيان كنم.

اما اين به معني كتمان حقيقت نيست!