آيه هاي ترديد

اين ها نه زخم هايي است كه در زندگي، در انزوا، مثل خوره ذره ذره روح آدم را مي خورند و مي تراشند، و نه حرف هايي است كه آدم به سايه اش مي گويد تا خودش را به او معرفي كند. بلكه حرف هاي سايه اي است با خودش؛ سايه اي كه آدمش رفته، نيست ديگر.

My Photo
Name:

"All my life I've been harassed by questions: Why is something this way and not another? How do you account for that? This rage to understand, to fill in the blanks, only makes life more banal. If we could only find the courage to leave our destiny to chance, to accept the fundamental mystery of our lives, then we might be closer to the sort of happiness that comes with innocence."

20110222

«دوستت دارم» سجلِ عاشقی‌ست. همه‌ی دار و ندارِ آدم‌هایی که یک‌وقتی دلشان قرص بوده به این «دوستت دارم». یک‌جورِ پدر دربیاری‌… باید بلدش باشی، راست توی چشم‌های آدمت نگاه کرده باشی که ببینی چه گِردیِ چشمش پُرآب شده وقتی حواسش به حرفِ توست. باید شنیده باشی که بعدش چه شمرده حرف می‌زند، یواش…
سرمشق دستتان نمی‌دهم؛ بنچاقش هم به‌اسمِ ما نیست؛ ولی حرمتِ حرف‌ را باید به‌قاعده گذاشت. دوستت دارم با «خوبم، شما چه‌طوری؟» توفیر دارد. دوستت دارم را باید جایی بگذاری که اگر قسمت نشد، تتمّه‌ی زندگی به‌جایش بمانَد و بروی. جایی که کاری برای آن چند ثانیه‌ی بعدش نداشته باشی، برای آن وقتی که کج نگاهت می‌کند.
انگار خاطرمان را معطّلِ قصه‌‌ی آن یک سیب کردیم. «دوستت دارم» یعنی دو نفری وسطِ شمشادهای بهشت، گرگم به‌هوا.